رفتم دنبالِ خواهرم از دانشگاه بيارمش
برگشتنه گشت بهمون گير داده ، ميگه خانوم كى باشن؟
منم با حالت عصبانى ميگم خواهرمه! مشكلى هست؟
بعد يهو خواهرم ميگه :
جناب سروان دروغ ميگه !!!
دوست دخترشم !!!
ميگم دروغ ميگه به خدا جناب سروان ؟
يارو هم مدارك ماشينُ گرفت گفت بيا كلانترى معلوم ميشه!!
به خواهرم ميگم مرض دارى مگه!!!؟
ميگه بريم كلانترى بعد بابا اينا بيان دنبالمون
مامورِِ ضايع بشه يه ذره بخنديم؟؟؟))
***
یه بار رفته بودم درمانگاه آمپول بزنم،
یه دختره اومد آمپولمو بزنه،معلوم بود خیلی تازه کاره!
همینجوری که سرنگو گرفته بود توی دستش،
لرزون لرزون اومد سمت من و گفت:
"بسم الله الرحمن الرحیــــم"
منم که کپ کرده بودم از ترسم گفتم:
"اشهد ان لا اله الا الله"!
هیچی دیگه...
انقدر خندید که نتونست آمپولو بزنه
و خدا رو شکر یکی دیگه اومد زد ..!
*** ***
هشت صبح راه میافتم 8:30 میرسم
هفت و نیم راه میافتم 8:30 میرسم
هفت راه میافتم 8:30 میرسم
شش راه میافتم 8:30 میرسم
نصفه شب راه میافتم 8:30 میرسم
از معجزات تهران اینه هر ساعتی راه بیوفتی
بیای سر کار
هشت و نیم میرسی
***
نظرات شما عزیزان: